هنگامی که بحث میزان مطالعه در کشور مطرح میگردد عموما با استناد به آمارهای ضد و نقیض درباره سرانه مطالعه از بروز یک آسیب فرهنگی در ایران سخن گفته میشود. تا کنون آمارهای مختلفی درباره میزان مطالعه ایرانیان منتشر شده است. برخی گزارشها سرانه مطالعه را هشت تا ده دقیقه میدانند، برخی دیگر از 18 دقیقه در روز سخن میگویند.
رئیس کتابخانه ملی ایران میگوید ایرانیان فقط دو دقیقه در روز مطالعه میکنند. همین آمار ضد و نقیض برای انتقاد از فرهنگ "کتابنخوان" شهروندان مورد استناد قرار میگیرد. این در حالی است که آمار سرانه مطالعه در کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه بسیار بیشتر از این است. منتقدان "کتاب نخوانی ایرانیان" از آمار 90 دقیقه مطالعه در ژاپن و انگلیس و 55 دقیقه در مالزی و ترکیه سخن میگویند.
قطعا مسائل فرهنگی درپایین بودن میزان مطالعه در ایران نقش اساسی ایفا میکنند اما پرسشی که در این بین مطرح میشود این است که آیا فقط مسئله فرهنگ کتابخوانی است که باعث پایین بودن سرانه مطالعه در ایران است؟ آیا تمام عوامل به بی توجهی ایرانیان به کتابخوانی ختم میشود؟ به نظر بسیاری از کارشناسان، مسائل دیگری نیز وجود دارد که باعث میشود پدیده "کتاب نخوانی" گسترش پیدا کند. مسائلی که به شیوههای مدیریتی و محدودیتهایی که در این عرصه وجود دارد بیارتباط نیست. محدود بودن کتابخانههای محلی و کامل نبودن موضوعات کتابهای مراکز تحصیلی و همچنین گران بودن کتاب از دلایل نبود گرایش به مطالعه عنوان شده است. آمارهای تعداد کتابخانههای عمومی در کشور نشان دهنده وضعیت نامناسب این بخش از فرهنگ کشور است. کتابخانههای عمومی ایران با کمبود کتاب جدید روبرو هستند. تمایل به عضویت در این کتابخانهها و مراجعه به آنها نیز بسیار اندک است. مطابق سند چشماندازی که سیاستهای کلان جمهوری اسلامی را مشخص میکند، اعضای کتابخانههای عمومی ایران باید تا سال ۱۴۰۴ به ۲۰ میلیون نفر رسیده باشند. برای رسیدن به چنین موقعیتی لازم است استفاده کنندگان از کتابخانههای عمومی تقریبا ۲۰ برابر شوند و تعداد کتابخانهها و امکاناتشان نیز به همان نسبت افزایش یابد. با وضعیت امروز و با توجه به تجربه سالهای اخیر، دست یافتن به چنین هدفی اگر غیرممکن نباشد به یک معجزه نیاز دارد. از سوی دیگر فقر کتابخانهها یکی از معضلاتی است که در ایران همیشه مطرح است، آمارها نشان میدهد کتابخانههای ایران با استانداردهای جهانی فاصلهای نجومی دارند. مطابق معیارهای پیشنهادی «اتحادیه بینالمللی انجمنهای کتابداری» در کشورهای در حال توسعه باید به ازای هر باسواد حداقل یک و نیم جلد کتاب در کتابخانههای عمومی وجود داشته باشد. با این حساب لازم است بیش از ۷۹ میلیون جلد کتاب در قفسهکتابخانههای ایران جا بگیرد تا کشور به کمترین میزان پیشنهاد شده برای کشورهای در حال توسعه برسد. این تعداد تا پایان سال ۸۷ حدود ۱۶ میلیون جلد گزارش شده است. یکی دیگر از مسائلی که در کاهش میزان مطالعه تاثیر گذار است، گرانی روز افزون کتاب است. با نگاهی به قیمت کتاب در چند سال اخیر با افزایش نجومی نرخ آثار منتشر شده از سوی ناشران مختلف روبهروییم. این مشکل برای ناشران غیردولتی که عموما آثار برجسته و نفیس را منتشر مینمایند نمود بیشتری دارد. گرانی مواد اولیه مثل گرانی کاغذ باعث شده که قیمت کتاب نسبت به سالهای گذشته افزایش پیدا کند و تهیه آن برای بسیاری از اقشار جامعه مشکل باشد. در حال حاضر با قطع شدن سهمیه کاغذ ناشران، آنها کاغذ را با سه برابر قیمت نسبت به سالهای گذشته تهیه میکنند. گرانی قیمت کتاب باعث کاهش فروش این محصول فرهنگی شده است. برخی از آسیب شناسان معتقدند این مسئله تاثیر قابل ملاحظهای بر میزان مطالعه سرانه ایرانیان دارد، آنها میگویند؛ با گران شدن کتابهایی که قدرت جذب مخاطب را دارند شهروندان نیز دیگر تمایلی به مطالعه آن آثار ندارند چرا که توانایی خرید آنها وجود ندارد. یکی از مسائل دیگری که در اینباره مطرح میشود مسئله ممیزی کتاب است. ممیزی به عنوان پدیدهای که همیشه در ایران وجود داشته است به عقیده برخی از صاحب نظران در موضوع کاهش مطالعه بیتاثیر نبوده است.